کـاش میـدانسـتی دنیـای من در لبـخنـدهای تـو
لمـس کـردن احسـاسـت و گـرفتن دستانت
خلاصه میشود به همـین سادگـی...
بـرای تـمام لحظـه های بـا "مـن" نبـودنت
دلـتنـگم...
از صورتت نقاشی کشیده ام،
همانطور که دلم میخواست باشی..
حالا چشمهایت فقط مرا می بیند
و لبخند همیشگی ات لحظه های نبودنت را می پوشاند
فقط مانده ام..
هوس بوسیدنت را چه کنم؟
ﺗﻮ ﺗﺮﺟﻤﺎﻥ ﺳﺒﺰ ﺷﻌﺮ ﻣﻨﯽ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺑﯽ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ،
ﺷﻌﺮ ﻣﻦ
ﺑﻠﻨﺪﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩ
ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﺯﯼ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺯﯾﺮﻭﺯﺑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﮐﻪ ﮐﻼﻡ ﻣﻦ
ﺭﻧﮓ ﺷﻌﺮ ﮔﺮﻓﺖ ...
ﻭ ﺍﯾﻨﮏ
ﺳﺮّ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ
ﭘﯿﭽﯿﺪﻩ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻌﻤﺎﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﻣن اﺴﺖ
ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﭘﺎﺳﺨﯽ
ﺍﺯ ﺩﯾﺮﻭﺯﺗﺎ ﻫﻨﻮﺯ ...
تـــو کـیـسـتـی کـه مـن اینگـونـه بیتو بـیتـابـم
شــب از هــجــوم خیــالــت نـمــیبــرد خــوابــم
تـــو کــیـسـتـی کـه مـن از مـوج هـر تبسـم تــو
بـــســان قــایــق ســرگــشــتــه روی گـــردابــم
ببین غمگین،
ببین دلتنگ دیدارم...
ببین
خوابم نمی آید،
بیدارم...
نگفتم تا کنون، اما کنون بشنو:
تورا بیش از همه کس دوست میدارم
رویاهایم با تو کم نیست..
تویی که بامنی در سرزمین همیشه سبز خیالم هرروز، هرشب، هر لحظه..
و من، چون پروانه ای از شهد شیرین لبانت سیراب می شوم
و چون عاشقی از خود بیخود شده به دورت می گردم..
از چشمه زلال احساست جرعه جرعه مینوشم..
و چون پیچک به دورت می پیچم
من با رویای بودن تو روزگار می گذرانم عشق من............
نزدیکت ...
که میشوم ...
بوی دریا می آید ...!
دور ...
که میشوم ...
صدای باران ...!
بگو : ...
تکلیفم با چشم هایم چیست ...؟!
لنگر بیاندازم ...
و ...
" عاشقی " کنم ....
یا ...
چتر بردارم ...
و ...
" دلبری " کنم ...؟!
به تو هم فکر نکنم
از توست هر چه می نویسم
در ناخودآگاهم نشسته ای
که ناخودآگاه می نویسمت...
با من که باشی هیچی نمیخوام
دنیارو بی تو اصلا نمیخوام
وقتی تو هستی
قلبم آروم
زندگی کردن با تو آسونه
بی تو من مردم زندگی سخته